سوره رعد آیه 28

الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قَلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ‏  

 

ترجمه: 

 

(هدایت شدگان) کسانى هستند که ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرام مى‏گیرد. بدانید که تنها با یاد خدا دلها آرام مى‏گیرد.  

  

تفسیر:

یاد خدا تنها به ذکر زبانى نیست، اگر چه یکى از مصادیق روشن یاد خداست، زیرا آنچه مهم است یاد خدا بودن در تمام حالات خصوصاً در وقت گناه است.
یاد خداوند برکات بسیار دارد، از جمله:
الف: یاد نعمت‏هاى او، عامل شکر اوست.
ب: یاد قدرت او، سبب توکّل بر اوست.
ج: یاد الطاف او، مایه محبّت اوست.
د: یاد قهر و خشم او، عامل خوف از اوست.
ه: یاد عظمت و بزرگى او، سبب خشیت در مقابل اوست.
و: یاد علم او به پنهان و آشکار، مایه حیا و پاکدامنى ماست.
ز: یاد عفو و کرم او، مایه امید و توبه است.
ح: یاد عدل او، عامل تقوا و پرهیزکارى است.
انسان، بى‏نهایت طلب است و کمال مطلق مى‏خواهد، ولى چون هر چیزى غیر از خداوند محدود است و وجود عارضى دارد، دل را آرام نمى‏گرداند. در مقابل کسانى‏که با یاد خدا آرامش مى‏یابند، عده‏اى هم به متاع قلیل دنیا راضى مى‏شوند. «رضوا بالحیاة الدنیا واطمأنوا بها»
نماز، ذکر الهى ومایه آرامش است. «و اقم الصّلاة لذکرى»(150)، «الا بذکر اللَّه تطمئن»
ممکن است معناى «الا بذکر اللَّه تطمئن القلوب» این باشد که به واسطه ذکر و یادى که خدا از شما مى‏کند، دلهایتان آرام مى‏گیرد، یعنى اگر بدانیم خداوند ما را یاد مى‏کند و ما در محضر او هستیم، دلهایمان آرامش مى‏یابد. چنانکه حضرت نوح علیه السلام به واسطه کلام الهى «اصنع الفلک باعیننا»(151) آرام گرفت و امام حسین‏علیه السلام به هنگام شهادت على اصغرش با عبارت «هیّن علىّ انّه بعین اللَّه» این آرامش را ابراز فرمود و یا در دعاى عرفه آمده است: «یا ذاکر الذاکرین»
سؤال: اگرچه در این آیه آمده است که دلها، و به ویژه دل مؤمن، با یاد خدا آرام مى‏گیرد، امّا در آیات دیگرى مى‏خوانیم هرگاه مؤمن خدا را یاد کند، دلش به لرزه مى‏افتد. «انما المؤمنون الّذین اذا ذکر اللَّه وجلت قلوبهم»(152) آیا این لرزش و آرامش مى‏توانند در یکجا جمع شوند؟ راه توجیه آن چیست؟
 پاسخ: براى تصوّر وجود این همزمان آرامش و لرزش در یک فرد، توجّه به این مثال‏ها راهگشا مى‏باشد:
الف: گاهى انسان بخاطر وجود همه مقدمات، اطمینان و آرامش دارد، امّا در عین حال از نتیجه هم نگران و بیمناک است. مثل جراح متخصصى که به علم و کار خود مطمئن است، ولى باز در هنگام عمل شخصیّت مهمى دلهره دارد.
ب: فرزندان، هم به وجود والدین، احساس آرامش مى‏کنند و هم از آنها حساب مى‏برند و مى‏ترسند.
ج: گاهى انسان از آنجا که مى‏داند فلان ناگوارى براى آزمایش و رشد و ترفیع مقام اوست، خرسند و آرام است، امّا اینکه آیا در انجام وظیفه موفق خواهد شد یا خیر، او را نگران مى‏کند و به لرزه مى‏اندازد.
د: انسان‏هاى مؤمن وقتى در تلاوت قرآن به آیات عذاب، دوزخ و قهر الهى مى‏رسند، لرزش بر اندام آنها مستولى مى‏شود، امّا هنگامى که آیات رحمت و رضوان و بهشت خداوند را قرائت مى‏کنند، آرامشى شیرین، قلوب آنها را فرا مى‏گیرد و آنها را دلگرم مى‏سازد. امام سجادعلیه السلام در دعاى ابوحمزه مى‏فرماید: «اذا ذکرت ذنوبى فزعت و اذا رأیت کرمک طمعت»، یعنى هرگاه گناهان خود و عدل و قهر تو را به یاد مى‏آورم، ناله مى‏زنم، امّا وقتى به یاد لطف و عفو تو مى‏افتم امیدوار مى‏شوم.
صاحب المیزان براى این جمله، از قرآن شاهد مى‏آورد؛ «تقشعر منه جلود الّذین یخشون ربّهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الى ذکر اللَّه»(153) یعنى در آغاز انسان دلهره دارد، ولى کم‏کم به آرامش مى‏رسد.
کسى‏که از یاد خدا غافل است، آرامش ندارد و زندگى بدون آرامش زندگى نکبت بارى است. «من اعرض عن ذکرى فانّ له معیشة ضنکا»(154)
عامل آرامش و دلگرمى‏
دستیابى به اطمینان و آرامش مى‏تواند عوامل گوناگونى داشته باشد، ولى در رأس آنها آگاهى و علم جلوه ویژه‏اى دارد؛
- کسى‏که مى‏داند ذرّه‏ى مثقالى از کارش حساب دارد، «مثقال ذرة خیراً یره»(155) نسبت به تلاش و فعّالیّتش دلگرم است.
- کسى‏که مى‏داند بر اساس لطف و رحمت الهى آفریده شده، «الاّ من رحم ربّک و لذلک خلقهم»(156) امیدوار است.
- کسى‏که مى‏داند خداوند در کمین ستمگران است، «انّ ربّک لبالمرصاد»(157) آرامش دارد.
- کسى‏که مى‏داند خداوند حکیم و علیم است وهیچ موجودى را بیهوده خلق نکرده است «علیم حکیم» خوش‏بین است.
- کسى‏که مى‏داند راهش روشن و آینده‏اش بهتر از گذشته است، «والاخرة خیر وابقى»(158) قلبش مطمئن است.
- کسى‏که مى‏داند امام و رهبرش انسانى کامل، انتخاب شده از جانب خداوند و معصوم از هر لغزش و خطاست، «انى جاعلک للنّاس اماما»(159) آرام است.
کسى‏که مى‏داند کارِ نیک او از ده تا هفتصد بلکه تا بى‏نهایت برابر پاداش دارد، ولى کار زشت او یک لغزش بحساب مى‏آید دلخوش است. «مثل الّذین ینفقون اموالهم فى سبیل اللَّه کمثل حبة انبتت سبع سنابل فى کلّ سنبلة مأئة حبة»(160)
- کسى‏که مى‏داند خداوند نیکوکاران را دوست دارد، «ان اللَّه یحب المحسنین»(161) به کار نیکش دلگرم مى‏شود.
- کسى‏که مى‏داند کار خیرش آشکار و کار شرّش پنهان مى‏ماند، «یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح» شاد است.
عوامل اضطراب و نگرانى‏
یکى از شایع‏ترین بیمارى‏هاى قرن حاضر، اضطراب و افسردگى است. براى این بیمارى که داراى علائمى همچون انزواطلبى، در خود فرورفتن، خودکم‏بینى و بیهوده انگارى است، دلایل بسیارى را ذکر کرده‏اند، از جمله:
- شخص افسرده از اینکه همه چیز را مطابق میل خود نمى‏بیند داراى افسردگى شده است، در حالى که ما نباید بخاطر اینکه چون به همه آنچه مى‏خواهیم، نرسیدیم، از مقدار ممکن آن هم دست برداریم و تسلیم شویم.
- شخص افسرده با خود فکر مى‏کند که چرا همه مردم مرا دوست ندارند و حال آنکه این امر غیر ممکنى است و حتّى خدا و جبرئیل هم دشمن دارند، لذا انسان نباید توقّع داشته باشد که همه او را دوست بدارند.
- شخص افسرده گمان مى‏کند که همه مردم بد هستند، در صورتى‏که چنین نیست و خداوند به فرشتگانى که این توهّم را داشتند پاسخ داد.
- شخص افسرده گمان مى‏کند که همه ناگوارى‏ها از بیرون وجود اوست، در حالیکه عمده تلخى‏ها عکس‏العمل و پاسخ خصلت‏ها و کردارهاى خود ماست.
- شخص مضطرب از شروع در کارها نگران است و احساس ترس و تنهایى مى‏کند. حضرت على‏علیه السلام براى رفع این حالت مى‏فرماید: «اذاخفت من شى‏ءٍ فقع فیه»(162) از هر چه مى‏ترسى خود را در آن بیانداز که ترس هر چیز بیش از خود آن است.
- شخص مضطرب نگران آنست که آینده چه خواهد شد. این حالت را مى‏توان با توکّل بر خدا و پشتکار درمان کرد.
- چون در بعضى کارها ناکام شده است، نگران است که شاید در تمام امور به این سرنوشت مبتلا شود.
- چون بر افراد وقدرت‏هاى ناپایدار تکیه دارد، با تزلزل آنها دچار اضطراب مى‏شود.
- و خلاصه امورى همچون عدم قدردانى مردم از زحمات آنها، گناه، ترس از مرگ تلقین‏هاى خانواده به اینکه نمى‏دانى و نمى‏توانى، قضاوت‏هاى عجولانه، توقّعات نابجا و تصوّرات غلط، علت بسیارى از افسردگى‏ها و اضطراب‏ها مى‏باشد که با یاد خدا و قدرت و عفو و لطف او مى‏توان آنها را به آرامش و شادابى مبدل ساخت. تفسیر آیه «الّذین آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذکر اللَّه» را در روز 14 خرداد 73 در همدان مى‏نویسم، زیرا بمناسبت پنجمین سالگرد رحلت امام خمینى (ره) براى سخنرانى آمده‏ام. کسى‏که در پایان وصیّت‏نامه بسیار مهم خود مى‏فرماید: «من با دلى آرام و قلبى مطمئن و ضمیرى شاد و روحى امیدوار به فضل الهى از خدمت شما مرخص مى‏شوم.» 

 

150) طه، 14.
151) هود، 37.
152) انفال، 2.
153) زمر، 23.
154) طه، 124.
155) زلزال، 7.
156) هود، 119.
157) فجر، 14.
158) اعلى، 17.
159) بقره، 124.
160) بقره، 261.
161) بقره، 195.
162) بحار، ج 71، ص 362. 

 

پیام: 

 

1- نشانه انابه واقعى، ایمان و اطمینان به خداست. «من اناب، الذین امنوا ...»
2- ایمان بدون اطمینان قلبى، کامل و کارساز نیست. «امنوا وتطمئن قلوبهم»
3- یاد خدا با زبان کفایت نمى‏کند، اطمینان قلبى هم مى‏خواهد. «تطمئن قلوبهم بذکر اللَّه»
4- تنها یاد خدا، مایه‏ى آرامش دل مى‏شود. «بذکر اللَّه تطمئن القلوب»
امروزه دارندگان زر و زور و تزویر بسیارند ولى از آرامش لازم خبرى نیست.

سوره بقره آیه 256 آیة الکرسی

لَا إِکْرَاهَ فِى الْدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الْرُشْدُ مِنَ الْغَىِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالْطَّغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ 

 

 بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى‏ لَاانْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیْعٌ عَلِیمٌ 

 

ترجمه: 

‏ در (پذیرش) دین، اکراهى نیست. همانا راه رشد از گمراهى روشن شده است، پس هر که به طاغوت کافر شود و به خداوند ایمان آورد، قطعاً به دستگیره محکمى دست یافته، که گسستنى براى آن نیست. وخداوند شنواى دانا است.  

 

تفسیر: 

ایمان قلبى با اجبار حاصل نمى‏شود، بلکه با برهان، اخلاق و موعظه مى‏توان در دلها نفوذ کرد، ولى این به آن معنا نیست که هر کس در عمل بتواند هر منکرى را انجام دهد و بگوید من آزادم و کسى حقّ ندارد مرا از راهى که انتخاب کرده‏ام بازدارد. قوانین جزایى اسلام همچون تعزیرات، حدود، دیات و قصاص و واجباتى همچون نهى از منکر و جهاد، نشانه آن است که حتّى اگر کسى قلباً اعتقادى ندارد، ولى حقّ ندارد براى جامعه یک فرد موذى باشد.
اسلامى که به کفّار مى‏گوید: «هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین» [721] اگر در ادّعاى خود صادقید، برهان و دلیل ارائه کنید. چگونه ممکن است مردم را در پذیرش اسلام، اجبار نماید؟
جهاد در اسلام یا براى مبارزه با طاغوت‏ها و شکستن نظام‏هاى جبّارى است که اجازه تفکّر را به ملّت‏ها نمى‏دهند و یا براى محو شرک و خرافه‏پرستى است که در حقیقت یک بیمارى است و سکوت در برابر آن، ظلم به انسانیّت است.
مطابق روایات، یکى از مصادیق تمسک به «عروة الوثقى» و ریسمان محکم الهى، اتصال با اولیاى خدا و اهل‏بیت علیهم السلام است.
رسول اکرم صلى الله علیه وآله به حضرت على علیه السلام فرمودند: «انت العروة الوثقى». [722]   

 721) بقره، 111.
722) تفسیر برهان، ج‏1، ص‏141 .

 

پیام: 


1- دینى که برهان و منطق دارد، نیازى به اکراه و اجبار ندارد. «لااکراه فى الدین»
2- تأثیر زور در اعمال و حرکات است، نه در افکار و عقاید. «لااکراه فى الدین»
3- راه حقّ از باطل جدا شده، تا حجّت بر مردم تمام باشد. روشن شدن راه حقّ، با عقل، وحى ومعجزات است. «قد تبیّن الرشد من الغى» اسلام دین رشد است.
4- دین، مایه‏ى رشد انسانیّت است. «قد تبیّن الرشد من الغى»
5 - اسلام با استکبار سازش ندارد. «یکفر بالطاغوت»
6- تا طاغوت‏ها محو نشوند، توحید جلوه نمى‏کند. اوّل کفر به طاغوت، بعد ایمان به خدا. «فمن یکفر بالطاغوت ویؤمن باللّه»
7- کفر به طاغوت و ایمان به خدا باید دائمى باشد. «یکفر، یؤمن» فعل مضارع نشانه‏ى تداوم است.
8- محکم بودن ریسمان الهى کافى نیست، محکم گرفتن هم شرط است. «فقد استمسک بالعروة...»
9- تکیه به طاغوت‏ها و هر آنچه غیر خدایى است، گسستنى و از بین رفتنى است. تنها رشته‏اى که گسسته نمى‏گردد، ایمان به خداست. «لا انفصام لها»
10- ایمان به خدا و رابطه با اولیاى خدا ابدى است. «لاانفصام لها» ولى طاغوت‏ها در قیامت از پیروان خود تبّرى خواهند جست.
11- ایمان به خدا و کفر به طاغوت باید واقعى باشد، نه منافقانه. زیرا خداوند مى‏داند ومى‏شنود. «واللّه سمیع علیم»

 

سوره بقره آیه 255 معروف به آیة الکرسی

اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ / هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ / لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ / لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا

فِی الأَرْضِ / مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ / یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ / وَلاَ

یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ / إِلاَّ بِمَا شَاء /وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ / وَلاَ

یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا / وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ/

خداى یکتا که جز او هیچ معبودى نیست / زنده و قائم به ذات است / هیچ گاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمی  گیرد /آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است در سیطره مالکیّت و فرمانروایى اوست / کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند ؟ / آنچه را پیش روى مردم است  و آنچه را پشت سر آنان است می  داند / و آنان به چیزى از دانش او احاطه ندارند / مگر به آنچه او بخواهد /تخت [حکومت ، قدرت و سلطنت]ش آسمان ها و زمین را فرا گرفته / نگهدارى آنان بر او گران و مشقت آور نیست / و او بلند مرتبه و بزرگ است . 

تفسیر آیه:  

 

به مناسبت وجود کلمه‏ى «کرسى» در آیه، رسول اکرم صلى الله علیه وآله این آیه «آیةالکرسى» نامید. در روایات شیعه و سنى آمده است که این آیه به منزله‏ى قلّه قرآن است و بزرگترین مقام را در میان آیات دارد. [678] همچنین نسبت به تلاوت این آیه سفارش بسیار شده است، از على علیه السلام نقل کرده‏اند که فرمود: بعد از شنیدن فضیلت این آیه، شبى بر من نگذشت، مگر آنکه آیةالکرسى را خوانده باشم. [679]
در این آیه، شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است. به همین سبب آیةالکرسى را شعار و پیام توحید دانسته‏اند. هر چند در قرآن بارها شعار توحید با بیانات گوناگون مطرح شده است، مانند: «لااله الاّ اللّه» [680] ، «لااله الاّ هو» [681]، «لااله الاّ انت» [682] ، «لااله الاّ انَا» [683] ، ولى در هیچ کدام آنها مثل آیةالکرسى در کنار شعار توحید، صفات خداوند مطرح نشده است.
صفات خداوند دو گونه‏اند، برخى صفات، عین ذات او هستند و قابل تجزیه از ذات الهى نمى‏باشند. مانند: علم، قدرت و حیات. امّا برخى صفات که آنها را صفات فعل مى‏نامند، مربوط به فعل خداوند است، مثل خلق کردن و عفو نمودن. منشأ اینگونه صفات، اراده الهى است که اگر بخواهد خلق مى‏کند، ولى درباره‏ى صفات ذات این را نمى‏توان گفت که اگر خداوند بخواهد مى‏داند و اگر نخواهد نمى‏داند. اگر بخواهیم صفات ذات را تشبیه کنیم، باید بگوئیم عالم و قادر بودن براى خداوند، نظیر مخلوق بودن براى انسان است. هرگز صفت مخلوق بودن از انسان جدا نمى‏شود، همانگونه که هرگز صفت علم از خداوند جدا نمى‏شود.
کلمه «اله» درباره هر معبودى بکار مى‏رود، خواه حقّ و یا باطل، «أفرایت مَن اتّخذ الهه هواه» [684] ولى کلمه «اللّه» نام ذات مقدّس الهى است. معبودانِ غیر از خدا، از آفریدن مگسى عاجزند؛ «لن یخلقوا ذباباً» [685] و آنان که به پرستش غیر خدا مى‏پردازند، از بلنداى توحید به دره‏هاى خوفناک سقوط مى‏کنند. «ومن یشرک باللّه فکانّما خرّ من‏السماء فتخطفه الطّیر» [686]
«لااله الاّ اللّه» اوّلین صفحه شناسنامه‏ى هر مسلمان است. اوّلین شعار و دعوت پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله نیز با همین جمله بود: «قولوا لااله الاّ اللّه تفلحوا» [687]همچنان که فرمود: «من قال لااله الاّ الله مخلصاً دخل الجنّة واخلاصه بها ان تحجزه لااله الاالله عمّا حرمّ اللّه» هرکس خالصانه شعار توحید سر دهد، وارد بهشت مى‏شود و نشان اخلاص او آن است که گفتن »لااله الاّ اللّه« وى را از حرامهاى الهى دور سازد. [688]
امام صادق علیه السلام فرمودند: «قول لااله الاّاللّه ثمن الجنة» [689] گفتن »لااله الاّ اللّه« بهاى بهشت است. همچنان که امام رضا علیه السلام در حدیث قدسى نقل کرده‏اند: «کلمة لااله‏الاّاللّه حصنى» [690] کلمه‏ى توحید، دژ مستحکم الهى است.
آرى، توحید، مایه‏ى نجات و رستگارى انسان است. البتّه همانگونه که مى‏گویند هرکس به دانشگاه یا حوزه علمیه قدم گذاشت، دانشمند شد. یعنى به شرط اینکه تمام دروس لازم را بخواند. گفتن «لااله الاّ اللّه» نجات دهنده است، امّا با داشتن شرایطش که در جاى خود بدان اشاره خواهد شد.
اعتقاد به توحید، همه‏ى قدرت‏ها و جاذبه‏ها را در چشم انسان کوچک و حقیر مى‏کند. نمونه‏اى از آثار تربیتى توحید همین است که مسلمانان در برابر پادشاهان و صاحبان قدرت سجده نمى‏کردند. در دربار نجاشى پادشاه حبشه، پناهندگان مسلمان گفتند: «لانسجد الاّ للّه» ما به غیر خدا سجده نمى‏کنیم. [691] دحیه کلبى یکى دیگر از مسلمانان در کاخ قیصر روم، سجده نکرد و در جواب کاخ نشینان گفت: «لااسجد لغیراللّه» من براى غیر خداوند سجده نمى‏کنم. [692]
آرى، توحید انسان را تا آنجا بالا مى‏برد که حتّى بهشت و دوزخ نیز براى او مطرح نمى‏شود. امامان معصوم علیهم السلام نیز براى تربیت چنین انسان‏هایى تلاش مى‏کردند. على علیه السلام فرمودند: «لاتکن عبد غیرک و قد جعلک اللّه حراً» [693] ، بنده دیگرى مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.
لازم است مسلمانان هر روز و در هر جا با صداى بلند، اذان بگویند وفریاد آزادى از بندگى خدایان دروغین و طاغوت‏ها را سر دهند. و گوش نوزادان خود را قبل از هر صدایى، با طنین توحید «لااله الاّ اللّه» آشنا سازند.
«هوالحىّ»
در فراز هفتادم دعاى جوشن کبیر، حىّ بودن خداوند را اینگونه مطرح مى‏کند:
«یا حیّاً قبل کلّ حىّ، یا حیّاً بعد کلّ حىّ، یا حىّ الذّى لیس کمثله حىٌّ، یا حىّ الذّى لایشارکه حىٌّ، یا حىّ الذّى لایحتاج الى حىّ، یا حىّ الذّى یمیت کلّ حىّ، یا حىّ الذّى یرزق کلّ حىّ، یا حیّا لم یرث الحیوة من حىّ، یا حىّ الذى یحیى الموتى، یا حىّ یا قیّوم» آرى، خداوند زنده است، قبل از هر زنده‏اى و بعد از هر زنده‏اى. در زنده بودن، وى را نظیر و شریکى نیست و براى زنده ماندن، نیازمند دیگرى نیست. او زندگان را مى‏میراند و به همه زنده‏ها روزى مى‏بخشد. او زندگى را از زنده‏اى دیگر به ارث نبرده، بلکه به مردگان نیز زندگى مى‏بخشد. او زنده و پا برجاست.
معناى حیات درباره ذات پروردگار با دیگران فرق مى‏کند و مانند سایر صفات الهى، از ذات او جدایى ناپذیر است و در آن فنا راه ندارد؛ «و توکّل على الحىّ الّذى لایموت» [694] او در حیات خویش نیازمند تغذیه، تولید مثل، جذب و دفع، که لازمه حیات موجوداتى همچون انسان و حیوان وگیاه است، نیست. «یا حىّ الذى لیس کمثله حىّ»
«القیّوم»
«قَیّوم» از ریشه‏ى «قیام»، به کسى گفته مى‏شود که روى پاى خود ایستاده و دیگران به او وابسته هستند. [695] کلمه‏ى «قیّوم» سه مرتبه در قرآن آمده است و در هر سه مورد در کنار کلمه «حَىّ» قرار دارد.
قیام او از خود اوست، ولى قیام سایر موجودات به وجود اوست. و مراد از قیّومیّت پروردگار، تسلّط و حفاظت و تدبیر کامل او نسبت به مخلوقات است. قیام او دائمى و همه جانبه است، مى‏آفریند، روزى مى‏دهد، هدایت مى‏کند و مى‏میراند و لحظه‏اى غافل نیست.
هر موجود زنده‏اى براى ادامه‏ى حیات، نیازمند منبع فیض است. همچون لامپى که براى ادامه‏ى روشنى، نیاز به اتصّال برق دارد. تمام موجودات براى زنده شدن باید از «حىّ» تغذیه شوند و براى ادامه‏ى زندگى باید از «قیّوم» مایه بگیرند.
امام على علیه السلام مى‏فرماید: «کلّ شى‏ء خاضع له و کلّ شى‏ء قائم به» هر چیزى تسلیم او و هر چیزى وابسته به اوست. [696] نقل کرده‏اند که در جنگ بدر رسول خدا صلى الله علیه وآله مکّرر در سجده مى‏گفتند: «یا حىّ یا قیّوم» [697]
«لاتأخذه سنةٌ و لانوم»
امام صادق علیه السلام فرموده‏اند: «ما من حىّ الاّ و هو ینام خلا اللّه وحده» هیچ زنده‏اى نیست مگر اینکه مى‏خوابد، تنها خداوند از خواب بدور است. [698]
خداوند حىّ است و نیازمند خواب و چُرت نیست. [699] خواب، زنده‏ها را از خود منقطع مى‏کند تا چه رسد به دیگران، ولى خداوند خواب ندارد و همواره بر همه چیز قیّومیّت دارد.
«له ما فى السموات و ما فى الارض»
مالک حقیقى همه چیز اوست و مالکیّت انسان در واقع عاریتى بیش نیست. مالکیّت انسان، چند روزه و با شرایط محدودى است که از طرف مالک حقیقى یعنى خداوند تعیین مى‏شود. حال که همه مملوک او هستند، پس چرا مملوکى مملوک دیگر را بپرستد؟ دیگران نیز بندگانى همچون ما هستند؛ «عباد امثالکم» [700] طبیعت، ملک خداست و قوانین حاکم بر آن محکوم خداوندند. اى کاش انسان‏ها هم از مِلک او و هم از مُلک او بهتر استفاده مى‏کردند. اگر همه چیز از خدا و براى خداست، دیگر بخل و حرص چرا؟ آیا خداى خالق، ما را رها کرده است؟ «أیحسب الانسان ان یترک سدى» [701]
امام کاظم علیه السلام از در خانه‏ى شخصى بنام «بُشر» مى‏گذشت، متوّجه سر و صدا و آواز لهو ولعبى شدند که از خانه بلند بود. از کنیزى که از آن خانه بیرون آمده بود پرسیدند صاحبخانه کیست؟ آیا بنده است؟! جواب داد: نه آقا، بنده نیست آزاد است. امام فرمود: اگر بنده بود این همه نافرمانى نمى‏کرد. کنیز سخن امام را وقتى وارد منزل شد به صاحبخانه باز گفت. او تکانى خورد و توبه کرد. [702]
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: اوّلین درجه تقوا و بندگى خدا آن است که انسان خودش را مالک نداند. [703]
«من ذا الذى یشفع عنده»
مشرکان، خداوند را قبول داشتند؛ «لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض لیقولنّ اللّه» [704] ولى بت‏ها را شفیع مى‏دانستند: «ویقولون هؤلاء شفعاء» [705]آیةالکرسى، این پناهگاه موهوم را در هم مى‏کوبد و مى‏گوید: کیست که بدون اجازه‏ى او بتواند شفاعت کند؟ نه تنها هستى براى اوست، کارآیى هستى نیز با اذن اوست. با خیال و توهم شما، مخلوقى شفیع دیگرى نمى‏شود. شفاعت در قیامت وجود دارد، ولى با حساب و کتاب و با اذن خداوند. اگر از کسى عملى سر مى‏زند، با اذن و اراده خداوند بوده و قیّوم بودن او خدشه بردار نیست تا بتوان در گوشه‏اى دور از خواست او کارى صورت داد.
شفاعت آن است که یک موجود قوى به موجود ضعیف یارى برساند. مثلاً در نظام آفرینش، نور، آب، هوا و زمین، دانه‏ى گیاه را یارى مى‏کنند تا به مرحله درخت برسد. در نظام کیفر و پاداش نیز، اولیاى خدا گنهکارى را یارى مى‏رسانند تا نجات یابد. [706] ولى هرگز این امدادها نشانه‏ى ضعف خداوند و یا تأثیرپذیرى او نیست. زیرا خود اوست که مقام شفاعت و اجازه آن را به اولیاى خود مى‏دهد. و اوست که نظام آفرینش را به نوعى آفریده که وقتى دانه در مسیر رستن قرار گرفت، با نور و هوا و خاک رشد مى‏کند.
به هر حال عوامل مادّى و کمک‏هایى که انسان از مخلوقات مى‏گیرد، در پرتو اذن اوست و در چهار چوب قوانینى است که او حاکم کرده است. به همین دلیل افرادى از شفاعت شدن محرومند؛ «فما تنفعهم شفاعة الشافعین» [707] چنانکه نور، حرارت، آب و خاک، دانه‏اى را رشد مى‏دهند که قابلیّت رشد داشته باشد. حساب شفاعت از حساب پارتى‏بازى و توصیه‏هاى بى‏دلیل دنیوى در جوامع فاسد، جدا است. شفاعت، براى جلوگیرى از یأس و ناامیدى و ایجاد پیوند مردم با اولیاى خداست. شفاعت، پاداشى است که خداوند به اولیاى خود مى‏دهد و بهره‏گیرى از آن در روز قیامت، تجسّمى از بهره‏گیرى انسان، از نورِ علم و هدایت انبیا و اولیا در دنیاست.
شفاعت کننده، قدرت مستقلى در برابر قدرت خداوند نیست، بلکه پرتوى از اوست ومقام شفاعت مخصوص کسانى است که او بخواهد. لذا نباید بت پرستان با شعار؛ «هؤلاء شفعائنا» [708] خیال کنند که بهره‏مند از شفاعت خواهند شد.
یادآورى این نکته لازم است که عبادت غیر خداوند شرک است، ولى دعوت و خواندن غیر خدا، همه جا شرک نیست. جملات: «یدعوک» [709] ، «یدعوکم» [710] ، «یدعون» [711] ، «ندع» [712] و «دعاء الرسول» [713] که در قرآن آمده است، هیچ یک با شرک ربطى ندارد. لکن هر دعوتى ارزشمند نیست، بیمار اگر پزشک را صدا زند، حقّ است و اگر فالگیر را صدا زند باطل است.
«یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم»
خداوند همه‏ى واقعیّات را مى‏داند و شفاعت نزد پروردگار، تلاش براى اثبات بى‏گناهى شخصى نیست، بلکه شفاعت، تلاش براى نجات و عفو است. آگاهى خدا باید موجب شود که اندکى انسان حیا کند، او از درون سینه‏ها خبر دارد و از رازهاى پنهانى و آشکار با خبر است، از درون رحم مادران خبر دارد که نوزاد پسر است یا دختر. علم روز قیامت و اندازه هر چیزى را مى‏داند. [714] در حالى که علم ما انسان‏ها محدود است. ما صدا را تا حدّى مى‏شنویم، دیدنى‏ها را تا حدودى مى‏بینیم، اسرار را نمى‏دانیم، مگر آن قسمتى را که خداوند اراده کند و اجازه دهد.
«وسع کرسیّه السّموات والارض ولایؤده حفظهما و هوالعلى العظیم»
در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده است: مراد از «عرش»، علومى از خداوند است که انبیا و رسل را به آنها آگاه کرده است [715] ولى «کرسى»، علومى هستند که آنها را هیچ کس نمى‏داند. [716]
برخى «کرسى» را کنایه از قدرت و حکومت خدا مى‏دانند که آسمان‏ها و زمین را در برگرفته است. با آنکه جهان بس وسیع است و زمین نسبت به آن همچون حلقه انگشترى در بیابان، ولى با همه اینها حفظ و نگهدارى آنها براى خداوند سنگین نیست. آیة الکرسى به مردم مى‏فهماند که خداوند نه تنها مالکِ عالَم و عالِم به تمام مملوک‏هاى خود است، بلکه سراسر هستى با همه‏ى مخلوقاتش، تحت سلطه و قدرت اوست. [717] و مردم قدرت نامحدود خالق را با قدرت مخلوق مقایسه نکنند. زیرا خستگى، از عوارض ماده است، امّا توانایى خداوند عین ذات اوست. «ان ربّک هو القوى العزیز» [718] على علیه السلام مى‏فرماید: خداوند را، نه گذشت زمان پیر و فرسوده مى‏کند و نه خود دگرگون گشته و تغییر مى‏یابد. [719]
آرى، توجّه به قدرت نامحدود خداوند، در روح مؤمن آرامش ایجاد مى‏کند و مؤمن با آن خویشتن را در مصونیّت و امان مى‏یابد.
هر یک از صفات خدا: قَیّوم، حَىّ، علیم، قَدیر و عظیم، نقش سازنده‏اى در تربیت انسان دارد. زیرا بهترین مکتب آن است که به پیروان خود امید و عشق بدهد، سرنوشت و آینده آنان را روشن کند و پیروانش نیز بدانند که هر لحظه زیر نظر هستند، لغزشهایشان قابل عفو است و حاکم آنان مهربان است.
خلاصه آنکه خدایى سزاوار پرستش است که زنده و پابر جا و نستوه باشد، گرفتار ضعف و خستگى و دچار خواب و چرت نگردد، احدى بدون اراده او قدرت انجام کارى را نداشته باشد. همه چیز را بداند و بر همه چیز احاطه و تسلّط داشته باشد. این چنین خدایى مى‏تواند معبود و محبوب باشد و به چنین خدایى مى‏توان توکّل کرد و عشق ورزید و به او امیدوار بود. خدایى که قرآن اینگونه معرفى مى‏کند، با خداى انجیل و تورات تحریف شده قابل مقایسه نیست. آن کسانى که در بن‏بست‏هاى تنگ و تاریک نظام مادّى جهان گرفتار شده‏اند، چگونه مى‏اندیشند؟ «الحمدللّه الّذى هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدى لولا ان هدانا اللّه» 
 

678) تفسیر روح المعانى، ج‏3، ص‏10 و تفسیر المیزان، ج‏2، ص‏354 .
679) تفسیر نمونه، ج‏2، ص‏191 ؛ المیزان، ج‏2، ص‏355 .
680) صافات، 35 .
681) بقره، 163 .
682) انبیاء، 87 .
683) نحل، 2 .
684) فرقان، 43.
685) حج، 73.
686) حج، 31.
687) کنزالعمّال، ح‏35541.
688) ثواب الاعمال، ص‏20 .
689) بحار، ج‏93، ص‏196.
690) بحار، ج‏3، ص‏7.
691) سیره‏ى حلبى، ج‏1، ص‏387 .
692) سیره‏حلبى، ج‏3، ص‏272.
693) نهج البلاغه، نامه‏ى‏31 .
694) فرقان، 58 .
695) مفردات راغب.
696) نهج‏البلاغه، خطبه‏108.
697) روح‏البیان، ج‏1، ص‏400.
698) بحار، ج‏59، ص‏185.
699) چون در طبع انسان، ابتدا حالت رِخوت و چُرت پیدا مى‏شود، سپس خواب مى‏آید، قرآن هم کلمه‏ى »سِنَة« را مقدّم بر »نَوم« بکار برده است.
700) اعراف، 194.
701) قیامت، 36.
702) تتمة المنتهى، ص‏329 .
703) بحار، ج‏1، ص 225.
704) لقمان، 25.
705) یونس، 18.
706) امام صادق علیه السلام فرمودند: »نحن الشافعون« ما هستیم آنهایى که اذن شفاعت دارند. تفسیر نورالثقلین، ج‏1، ص‏258.
707) مدّثر، 48.
708) یونس، 18.
709) قصص، 25.
710) آل‏عمران، 153.
711) آل‏عمران، 104.
712) آل‏عمران، 61.
713) نور، 63.
714) یعلم ما یلج فى الارض و ما یخرج منها و ما ینزل من السّماء« سبأ، 2. »ان تخفوا ما فى صدورکم او تبدوه یعلمه اللّه« آل‏عمران، 29. ؛ »وعنده مفاتح الغیب« انعام، 59. ؛ »یعلم السّر واخفى« طه، 7.؛ »انّه علیم بذات الصدور« هود، 5. ؛ »یعلم خائنة الاعین و ما تخفى الصدور« غافر، 19.
715) تفسیر نورالثقلین، ج‏1، ص‏259.
716) تفسیر برهان، ج‏1، ص‏240.
717) بل له ما فى السموات و الارض کلّ له قانتون« بقره، 116. و »ان یشأ یذهبکم و یأت بخلق جدید« ابراهیم، 19.
718) هود، 66.
719) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى‏228. 
 

پیام آیه: 

 

1- هیچ موجودى جز او، ارزش معبود شدن ندارد. «لااله الاّ هو»
2- حیات واقعى و ابدى وهمه‏ى حیات‏هاى دیگر از آن اوست. «الحىّ»
3- همه چیز دائماً به او بستگى دارد ولحظه‏اى از تدبیر اوخارج نیست. «القیوم»
4- همه چیز از اوست.«له ما فى السموات...»
5 - نه تنها هستى از اوست، کارایى هستى نیز از اوست. «من ذا الّذى یشفع»
6- با خیال و توهّم شما، چیزى شفیع و واسطه نمى‏شود. «من ذا الّذى»
7- احدى از او مهربان‏تر نیست. علاقه ومهربانى هر شفیعى از اوست. «الاّ باذنه»
8 - خداوند بر همه چیز ودر همه حال آگاه است، پس از گناه در برابر او حیا کنیم. «یعلم مابین ایدیهم وما خلفهم...»
9- او بر همه چیز احاطه دارد، ولى دیگران بدون اراده او حتّى به گوشه‏اى از علم او احاطه ندارند. [720] «لا یحیطون بشى‏ء من علمه»
10- حکومت و قدرت او محدود نیست. «وسع کرسیّه»
11- حفاظت هستى براى او سنگین نیست. «ولایؤده»
12- کسى که از هستى حفاظت مى‏کند، مى‏تواند ما را در برابر خطرات حفظ کند. «حفظهما» و لذا براى حفاظت، سفارش به خواندن آیة الکرسى شده است.


720) الم یعلم بانّ اللّه یرى« علق، 14.