سوره طه آیه 14

إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی  

 

به یقین این منم خداى یکتا که جز من معبودى نیست، پس مرا پرستش کن و نماز را به یاد من برپا دار 

 

تفسیر: 

آتشى در آن سوى بیابان ! از اینجا داستان موسى ، پیامبر بزرگ خدا شروع مى شود و در بیش از هشتاد آیه بخشهاى مهمى از سرگذشت پرماجراى او تشریح مى گردد، تا دلدارى و تسلیت خاطرى باشد براى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و مؤ منان که در آن ایام در مکه ، سخت از سوى دشمنان در فشار بودند. تا بدانند این قدرتهاى شیطانى در برابر قدرت خدا تاب مقاومت ندارند و این نقشه ها همگى نقش بر آب است . و نیز از این سرگذشت پر محتوا با درسهاى آموزنده اش ، مسیر خود را در مساله توحید و خداپرستى و مبارزه با فراعنه و ساحران هر عصر و زمان ، و همچنین مبارزه با انحرافهاى داخلى و گرایشهاى انحرافى ، بیابند، درسهائى که مى تواند در سراسر دوران انقلاب اسلام ، راهنما و راهگشاى آنها باشد. مجموعه آیاتى را که در این سوره از موسى و بنى اسرائیل و فرعونیان سخن مى گوید مى توان به چهار بخش تقسیم کرد: بخش اول : از آغاز نبوت و بعثت موسى و اولین جرقه هاى وحى سخن گفته و به تعبیر دیگر بحث از مدرسه اى است کوتاه مدت و پر محتوا که موسى در آن ((وادى مقدس )) در آن بیابان تاریک و خلوت ، دوره آن را گذراند. بخش دوم : از دعوت موسى و برادرش هارون نسبت به فرعون و فرعونیان به آئین یکتاپرستى و سپس درگیریهاى آنها با دشمنان سخن مى گوید. بخش سوم : از خروج موسى و بنى اسرائیل از مصر و چگونگى نجات آنها از چنگال فرعون و فرعونیان و غرق شدن و هلاکت آنها بحث مى کند . بخش چهارم : پیرامون گرایش تند انحرافى بنى اسرائیل از آئین توحید به شرک و پذیرش وسوسه هاى سامرى و مبارزه قاطع و شدید موسى با این انحراف سخن مى گوید. اکنون به آیات مورد بحث که مربوط به بخش نخست است باز مى گردیم : این آیات با تعبیر لطیف و جذابى این چنین مى گوید: ((آیا خبر موسى به تو رسیده است ))؟! (و هل اتاک حدیث موسى ). بدیهى است این استفهام براى کسب خبر نیست که او از همه اسرار آگاه است ، بلکه به تعبیر معروف این ((استفهام تقریرى )) و یا به تعبیر دیگر استفهامى است که مقدمه بیان یک خبر مهم است همانگونه که در زبان روزمره نیز هنگام شروع به یک خبر مهم مى گوئیم : آیا این خبر را شنیده اى که ...؟ سپس مى گوید: ((در آن زمان که آتشى (از دور) مشاهده کرد و به خانواده خود گفت اندکى مکث کنید که من آتشى دیدم ، من به سراغ آن بروم شاید شعله اى از آن براى شما بیاورم و یا به وسیله این آتش راهى پیدا کنم )) (اذ راءى نارا فقال لاهله امکثوا انى آنست نارا لعلى آتیکم منها بقبس او اجد على النار هدى ). با توجه به اینکه ((قبس )) (بر وزن قفس ) به معنى مختصرى از آتش ‍ است که از مجموعه اى جدا مى کنند، و با توجه به اینکه معمولا مشاهده آتش در بیابانها نشان مى دهد که جمعیتى گرد آن جمعند، و یا اینکه شعله اى را بر بلندى روشن ساخته اند که کاروانیان در شب راه را گم نکنند، و نیز با توجه به اینکه ((امکثوا)) از ماده مکث به معنى توقف کوتاه است ، از مجموع این تعبیرات چنین استفاده مى شود که موسى با همسر و فرزند خود در شبى تاریک از بیابان عبور مى کرده ، شبى بود سرد و ظلمانى که راه را در آن گم کرده بود، شعله آتشى از دور نظر او را به خود جلب کرد، به محض دیدن این شعله به خانواده اش گفت توقف کوتاهى کنید که من آتشى دیدم ، بروم اندکى از آن براى شما بیاورم و یا راه را بوسیله آتش یا کسانى که آنجا هستند پیدا کنم . در تواریخ نیز مى خوانیم که موسى ( علیه السلام ) هنگامى که مدت قراردادش با ((شعیب )) در ((مدین )) پایان یافت ، همسر و فرزند و همچنین گوسفندان خود را برداشت و از مدین به سوى مصر رهسپار شد، راه را گم کرد، شبى تاریک و ظلمانى بود، گوسفندان او در بیابان متفرق شدند، مى خواست آتشى بیفروزد تا در آن شب سرد، خود و فرزندانش گرم شوند، اما بوسیله آتشزنه آتش روشن نشد در این اثناء همسر باردارش دچار درد وضع حمل شد. طوفانى از حوادث سخت ، او را محاصره کرد در این هنگام بود که شعله اى از دور به چشمش خورد، ولى این آتش نبود بلکه نور الهى بود، موسى به گمان اینکه آتش است براى پیدا کردن راه و یا برگرفتن شعله اى ، به سوى آتش حرکت کرد اکنون دنباله ماجرا را از زبان قرآن مى شنویم : ((هنگامى که موسى ( علیه السلام ) نزد آتش آمد، صدائى شنید که او را مخاطب ساخته مى گوید: اى موسى ))! (فلما اتاها نودى یا موسى ). ((من پروردگار توام ، کفشهایت بیرون آر، که تو در سرزمین مقدس ‍ ((طوى )) هستى )) (انى انا ربک فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس ‍ طوى ). از آیه 30 سوره قصص استفاده مى شود که موسى این ندا را از سوى درختى که در آنجا بود شنید (نودى من شاطى ء الوادى الایمن فى البقعة المبارکة من الشجرة ان یا موسى انى انا الله رب العالمین ) از مجموع این دو تعبیر استفاده مى شود که موسى هنگامى که نزدیک شد آتش را در درون درخت (مفسران مى گویند درخت عنابى بوده ) مشاهده کرد، و این خود قرینه روشنى بود که این آتش یک آتش معمولى نیست ، بلکه این نور الهى است که نه تنها درخت را نمى سوزاند بلکه با آن هماهنگ و آشنا است ، نور حیات است و زندگى !. موسى با شنیدن این نداى روحپرور: ((من پروردگار توام )) هیجان زده شد و لذت غیر قابل توصیفى سرتاپایش را احاطه کرد، این کیست که با من سخن مى گوید؟ این پروردگار من است ، که با کلمه ((ربک )) مرا مفتخر ساخته ، تا به من نشان دهد که در آغوش رحمتش از آغاز طفولیت تاکنون پرورش یافته ام و آماده رسالت عظیمى شده ام . او مامور شد تا کفش خود را از پاى در آورد، چرا که در سرزمین مقدسى گام نهاده ، سرزمینى که نور الهى بر آن جلوه گر است ، پیام خدا را در آن مى شنود و پذیراى مسئولیت رسالت مى شود، باید با نهایت خضوع و تواضع در این سرزمین گام نهد، این است دلیل بیرون آوردن کفش از پا. بنابراین ، بحث مشروحى که بعضى از مفسران در باره بیرون آوردن کفش از پا کرده اند، و اقوالى از مفسران نقل نموده اند زائد به نظر مى رسد (البته روایاتى در زمینه تاویل این آیه نقل شده که هنگام ذکر نکات از آن بحث خواهیم کرد). تعبیر به ((طوى )) یا به خاطر آنست که نام آن سرزمین ، سرزمین طوى بوده است ، همانگونه که غالب مفسران گفته اند، و یا اینکه ((طوى )) که در اصل به معنى پیچیدن است در اینجا کنایه از آنست که این سرزمین را برکات معنوى از هر سو احاطه کرده بود، به همین جهت در آیه 30 سوره قصص از آن به عنوان ((البقعة المبارکة )) تعبیر شده است . سپس از همان گوینده این سخن را نیز شنید: ((و من تو را براى مقام رسالت برگزیده ام ، اکنون به آنچه به تو وحى مى شود گوش فرا ده ))! (و انا اخترتک فاستمع لما یوحى ). و به دنبال آن نخستین جمله وحى را موسى به این صورت دریافت کرد ((من الله هستم ، معبودى جز من نیست )) (اننى انا الله لا اله الا انا). ((اکنون که چنین است تنها مرا عبادت کن ، عبادتى خالص از هرگونه شرک )) (فاعبدنى ). ((و نماز را برپاى دار، تا همیشه به یاد من باشى )) (و اقم الصلوة لذکرى ). در این آیه پس از بیان مهمترین اصل دعوت انبیاء که مساله توحید است موضوع عبادت خداوند یگانه به عنوان یک ثمره براى درخت ایمان و توحید بیان شده ، و به دنبال آن دستور به نماز، یعنى بزرگترین عبادت و مهمترین پیوند خلق با خالق و مؤ ثرترین راه براى فراموش نکردن ذات پاک او داده شده . این سه دستور با فرمان رسالت که در آیه قبل بود، و مساله معاد که در آیه بعد است یک مجموعه کامل و فشرده از اصول و فروع دین را بازگو مى کند که با دستور به استقامت که در آخرین آیات مورد بحث خواهد آمد از هر نظر تکمیل مى گردد. و از آنجا که بعد از ذکر ((توحید)) و شاخ و برگهاى آن ، دومین اصل اساسى مساله ((معاد)) است در آیه بعد اضافه مى کند: ((رستاخیز به طور قطع خواهد آمد، من مى خواهم آن را پنهان کنم ، تا هر کس در برابر سعى و کوششهایش جزا ببیند)) (ان الساعة آتیة اکاد اخفیها لتجزى کل نفس بما تسعى ). در این جمله دو نکته است که باید به آن توجه داشت : نخست اینکه جمله ((اکاد اخفیها)) مفهومش آنست که ((نزدیک )) است من تاریخ قیام قیامت را مخفى دارم ، و لازمه این تعبیر آنست که مخفى نداشته ام ، در حالى که مى دانیم طبق صریح بسیارى از آیات قرآن ، احدى از تاریخ قیامت آگاه نیست ، چنانکه در آیه 187 سوره اعراف مى خوانیم یسئلونک عن الساعة ایام مرسیها قل انما علمها عند ربى : ((در باره قیامت از تو سؤ ال مى کنند، بگو همانا علم آن مخصوص خدا است )). مفسران ، براى پاسخ این سؤ ال به گفتگو پرداخته اند، بسیارى عقیده دارند تعبیر فوق ، یکنوع مبالغه است و مفهومش این است که تاریخ شروع رستاخیز آنقدر مخفى و پنهان است که حتى نزدیک است من نیز از خودم پنهان دارم ، در این زمینه روایتى هم وارد شده است و احتمالا این دسته از مفسران مطلب خود را از آن روایت اقتباس کرده اند. تفسیر دیگر این است که مشتقات ((کاد)) همواره به معنى نزدیک شدن نیست ، بلکه گاهى به معنى تاکید مى آید، بى آنکه معنى نزدیک شدن را داشته باشد. و لذا بعضى از مفسران ((اکاد)) را به معنى ((ارید)) (مى خواهم ) تفسیر کرده اند، و در بعضى از متون لغت نیز همین معنى صریحا آمده است . نکته دیگر اینکه : علت مخفى نگاه داشتن تاریخ قیامت ، طبق آیه فوق آنست که ((خداوند مى خواهد هر کسى را به تلاش و کوششهایش ‍ پاداش دهد)) و به تعبیر دیگر: با مخفى بودن آن یکنوع آزادى عمل براى همگان پیدا مى شود و از سوى دیگر چون وقت آن دقیقا معلوم نیست و در هر زمانى محتمل است نتیجه اش حالت آماده باش دائمى و یا پذیرش سریع برنامه هاى تربیتى است ، همانگونه که در باره فلسفه اخفاء ((شب قدر)) گفته اند منظور این است که مردم همه شبهاى سال ، یا همه شبهاى ماه مبارک رمضان را گرامى دارند و به درگاه خدا بروند. در آخرین آیه مورد بحث به یک اصل اساسى که ضامن اجراى همه برنامه هاى عقیدتى و تربیتى فوق است اشاره کرده مى فرماید: ((هرگز نباید افرادى که ایمان به رستاخیز ندارند و از هوسهاى خویش پیروى کرده اند تو را مانع از آن شوند که اگر چنین شود هلاک خواهى شد))! (فلا یصدنک عنها من لا یؤ من بها و اتبع هواه فتردى ). در برابر افراد بى ایمان و وسوسه ها و کارشکنى هاى آنان محکم بایست ، نه از انبوه آنها وحشت کن ، و نه از توطئه هاى آنها ترسى به دل راه ده ، و نه هرگز در حقانیت دعوت و اصالت مکتبت از این هیاهوها شک و تردیدى داشته باش . جالب اینکه در اینجا جمله ((لا یؤ من )) به صورت صیغه مضارع و جمله ((و اتبع هواه )) به صورت صیغه ماضى است ، و در حقیقت اشاره به این نکته است که عدم ایمان منکران قیامت از پیروى هواى نفس سرچشمه مى گیرد، گوئى مى خواهند آزاد باشند و هر چه دلشان خواست انجام دهند پس چه بهتر که انکار قیامت کنندتا بر آزادى هوسهایشان خدشه اى وارد نشود! 1 - منظور از ((فاخلع نعلیک )) چیست ؟ همانگونه که گفتیم ظاهر آیه این است که به موسى دستور داده شد به احترام آن سرزمین مقدس ، کفشهاى خود را از پا بیرون آورد، و با خضوع و تواضع در آن وادى گام نهد، سخن حق را بشنود و فرمان رسالت را دریافت دارد، ولى بعضى از مفسران به پیروى پاره اى از روایات مى گویند: این به دلیل آن بوده است که چرم آن کفش از پوست حیوان مرده بوده است ! این سخن علاوه بر اینکه در حد خود سخن بعیدى به نظر مى رسد، چرا که دلیلى نداشت موسى ( علیه السلام ) از چنان پوست و کفش آلوده اى استفاده کند، مورد انکار بعضى از روایات دیگر قرار گرفته است ، و آن روایتى است که از ناحیه مقدس امام زمان (ارواحنا له الفداء) نقل شده که شدیدا این تفسیر را نفى مى کند در تورات کنونى سفر خروج فصل سوم نیز همان تعبیرى که در قرآن وجود دارد دیده مى شود. بعضى دیگر از روایات که اشاره به تاویل آیه و بطون آن دارد مى گوید: فاخلع نعلیک اى خوفیک : خوفک من ضیاع اهلک و خوفک من فرعون : ((منظور از فاخلع نعلیک این است که دو ترس و وحشت را از خود دور کن ، خوف از اینکه خانواده ات که مورد علاقه تو است در این بیابان از بین برود، و خوف از فرعون ))! در حدیث دیگرى از امام صادق ( علیه السلام ) مطلب جالبى در رابطه با این فراز از زندگى موسى نقل شده آنجا که مى فرماید: کن لما لا ترجوا ارجى منک لما ترجوا، فان موسى بن عمران خرج لیقبس لاهله نارا فرجع الیهم و هو رسول نبى !: ((نسبت به چیزهائى که امید ندارى بیش ‍ از چیزهائى که امید دارى ، امیدوار باش ! چرا که موسى بن عمران به دنبال یک شعله آتش رفت ، اما با مقام نبوت و رسالت بازگشت ))! اشاره به اینکه بسیار مى شود که انسان به چیزى امیدوار است اما به آن نمى رسد ولى چیزهاى مهمترى که امیدى نسبت به آن ندارد به لطف پروردگار براى او فراهم مى شود! همین معنى از امیر مؤ منان على ( علیه السلام ) نیز نقل شده است . 2 - پاسخ به یک اشکال - بعضى از مفسران در اینجا سؤ الى مطرح کرده اند و آن اینکه موسى چگونه و از کجا دانست این صدائى را که مى شنود از سوى خدا است ؟ و از کجا یقین پیدا کرد که پروردگار دارد به او ماموریت مى دهد؟ این سؤ ال را که در مورد سایر پیامبران نیز قابل طرح است از دو راه مى توان پاسخ داد: نخست اینکه در آن حالت یک نوع مکاشفه باطنى و احساس درونى که انسان را به قطع و یقین کامل مى رساند و هر گونه شک و شبهه را زائل مى کند به پیامبران دست مى دهد. دیگر اینکه آغاز وحى ممکن است با مسائل خارق عادتى تواءم باشد که جز به نیروى پروردگار ممکن نیست ، همانگونه که موسى ( علیه السلام ) آتش را از میان درخت سبز مشاهده کرد، و از آن فهمید که مساله یک مساله الهى و اعجازآمیز است . این موضوع نیز لازم به یادآورى است که شنیدن سخن خدا، آنهم بدون هیچ واسطه ، مفهومش این نیست که خداوند، حنجره و صوتى دارد بلکه او به قدرت کامله اش امواج صوت را در فضا خلق مى کند، و به وسیله این امواج با پیامبرانش سخن مى گوید، و از آنجا که آغاز نبوت موسى ( علیه السلام ) به اینگونه انجام یافت لقب ((کلیم الله )) به او داده شده است . 3 - نماز بهترین وسیله یاد خدا - در آیات فوق به یکى از فلسفه هاى مهم نماز اشاره شده است ، و آن اینکه انسان در زندگى این جهان با توجه ((به عوامل غافل کننده )) نیاز به تذکر و یادآورى دارد، با وسیله اى که در فاصله هاى مختلف زمانى ، خدا و رستاخیز و دعوت پیامبران و هدف آفرینش را به یاد او آورد و از غرق شدن در گرداب غفلت و بى خبرى حفظ کند، نماز این وظیفه مهم را بر عهده دارد. انسان صبحگاهان از خواب برمى خیزد، خوابى که او را از همه چیز این جهان بیگانه کرده ، مى خواهد برنامه زندگى را شروع کند، قبل از هر چیز به سراغ نماز مى رود، قلب و جان خود را با یاد خدا صفا مى دهد، از او نیرو و مدد مى گیرد، و آماده سعى و تلاش تواءم با پاکى و صداقت مى گردد. باز هنگامى که غرق کارهاى روزانه شد و چند ساعتى گذشت و چه بسا میان او و یاد خدا جدائى افتاد، ناگاه ظهر مى شود و صداى مؤ ذن را مى شنود الله اکبر!... حى على الصلوة !: ((خدا از همه چیز برتر است ، برتر از آنست که توصیف شود... بشتاب به سوى نماز به سراغ نماز مى رود در برابر معبود خود به راز و نیاز مى ایستد، و اگر گرد و غبار غفلتى بر قلب او نشسته ، آن را شستشو مى دهد اینجا است که خدا در نخستین دستورات در آغاز وحى به موسى مى گوید نماز را بر پا دار تا به یاد من باشى . جالب اینکه این آیه مى گوید: نماز را بر پا دار تا به یاد من باشى ، اما در آیه 28 سوره رعد مى گوید: ذکر خدا مایه اطمینان و آرامش دلها است (الا بذکر الله تطمئن القلوب ) و در آیه 27 تا 30 سوره فجر مى فرماید: یا ایتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربک راضیة مرضیة فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى : ((اى نفس مطمئنه به سوى پروردگارت بازگرد ، در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود، در زمره بندگانم درآى ، و در بهشتم گام بگذار))! از قرار دادن این سه آیه در کنار هم به خوبى مى فهمیم نماز انسان را به یاد خدا مى دارد، یاد خدا نفس مطمئنه به او مى دهد، و نفس مطمئنه او را به مقام بندگان خاص و بهشت جاویدان مى رساند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد